نامه ایی برای مامان جون

سلام مامان بزرگ
بی مقدمه حرف دلم را میزنم ،
این روزها دلم عجیب هوای بودنت را دارد ...
تو که رفتی انگار شیرازه ی خانواده رفت،  نه خبری از دورهمی های بیست نفره سابق هست ، نه حتی مهمانی ساده یا پیکنیک با خاله ها و دایی ها...

و غم انگیز تر ین قسمت این ماجرا نبودن خانه قدیمی است که پناه شیطنت های کودکانه ی ما بود

تمام خاطرات شیطنت ها و خوشی های ما در آن خانه کوبیده شد و تبدیل شد به یه خانه شیک و

امروزی حالا بعد از 5سال میفهمم زود بود برای نبودنت

برای بی حوصله شدن های مادرم

برای از بین رفتن دور هم جمع شدن های بیست نفره و چند نفره و خندیدن و خاطره ساختن

همیشه زندگی خواستن و رسیدن و  بودن نیست

حالا که از نعمت داشتنت محرومیم

حالا که فقط تو مرا میبینی و من تنها مزار تو را

حالا که خانه قدیمی تو تبدیل شد به خانه نوساز

حالا از بهشت برایمان دعا کن برای حال بد این روزای نبودنت ..

بازگشت

سلام ...دوباره اومدم بنویسم ..چند روز پیش با عاطی حرف از روزای خوب گذشته زدیم و کلی خاطرات رو زیر و رو کردیم give_heart.gifشکر خدا گذر روزگار و وقایع افتاده نتونسته بین ما و روابطمون فاصله بندازه به کوووووووووووری چشم  حسودا    الانم که الحمدالله از 4 تا تبدیل به 8 تا شدیم ، بله ازدواج کردیم  و امشب هم شب عقد فری هستش  در واقع بله برون امشب و الان که دارم اینو مینویسم همین ساعت رفتن عقد کنن ، عاطی زنگ زد صبخ و بهم گفت شب بریم خونه اش دور هم باشیم ، امشب ما مراسم فری نیستیم و بزرگتر ها هستند ، ما هم با عطی میریم خونه ی عاطی شش تایی با هم باشیم  خدا شکرت واسه این روزای خوب ، ازت هزار بار متشکریم زبانکده محصل 

 

 

 

زبانکده محصل

 

سوتی خانوادگی !

تو هر خانواده ایی سوتی هایی اتفاق میوفته! خب خانواده ما هم از این قائده مستثنا نیست!

تو این مدت هم کم نبوده سوتی هامون البته خب تو درگیری های مراسم خاکسپاری باباجون بودیم

و خب نا خواسته سوتی هایی اتفاق افتاد از اونجایی که این وب شده دفترچه خاطرات و شوخی

ها و شیطونی های ما من میخوام اینجا اونایی شو که یادم مونده بنویسم!

عطی و عاطی و فری هم یادشون اومد اضافه کنن!


این مطلب رمز دار هستش هر کسی خواست بگه رمز بدم!




ادامه نوشته

خیلی سخته یه عزیزی که تا دیروز باهاش بودی یهو دیگه نباشه!

ما دیگه جونی نداریم!

پدر بزرگمون بعد از اینکه کلی اذیت شد تو بیمارستان  و درد کشید و

با تمام مظلومت و پاکی اش  ما رو ترک کرد و روحش رو برد آسمون،

پیش مامانجونم که دو سال پیش رفته بود تو آسموناااااا و تبدیل به

یه فرشته ی خوشگل شده بود!


غم و دلتنگی نبودنش زیاد طول نمیکشه میدونم به دلیل بی وفایی

دنیا و ادما و قلباشون ؛ ولی مهم اینه که باباجون و مامانجووووونم

الان پیش همدیگه هستن! اخه طاقت بی هم بودن رو نداشتن!


اینا رو با اشک نوشتم! برای شادی روحش دعا کنید. مرسی


خوابیدی بدون لالایی و قِصه

بگیر اسوده بخواب بی درد و غُصه


دیگه کابوس زمستون نمیبینی

توی خواب گلای حسرت نمیچینی

 

دیگه خورشید چهره تو نمیسوزونه

جای سیلی های باد روش نمیمونه


دیگه بیدار نمیشی با نگرونی !

یا با تردید که بری یا که بمونی!



دلم گرفته یه دنیا

سلام به بروبچ گل وب ایشالا که همتون خوب و خوش سلامتین ؟

چه خبرا شما هم مثل ما درگیر این زندگی کوفتی شدین عایا

ما که اینقدر مشغولیم نمیفهمیم چه جوری شب میشه اینقدر دلم برای بچه گیمون تنگ شده برای اونا شبا که تا

صبح خونه جونی بیدار بودیم مشغول شیطنت برای اون روزای که تو کوچه دنبال یه سوژه بودیم تا بهش گیر بدیم

بخنیدم غم بزرگیمون تو زندگی فقط روزای بود که قرار بود مثلا یه دو روز هم دیگرو نبینیم اینقدر ناراحت بودیم

غصه میخوردیم که هر کی ما رو میدید میگفت اینا قرار برای یه سال از هم دور باشن که دارن اینکارا رو میکنن

ولی حالا چی الان نزدیک به یک ماه من فرزانه و منا رو ندیدم حالا عطیه رو یکی دوبار دیدم

خیلی دلم گرفته جونی هم که حالش خوب نیست هم نگرانشیم طور خدا براش دعا کنین 

هرچی زودتر خوب بشه بیاد خونه شاید ما دوباره بریم خونه جونی برای یه چند ساعت دور هم باشیم

البته دیگه نمیتوانیم مثل قدیما باشیم که ولی همین که یه چند ساعت بگیم و بخندیم بی خیال این

دنیایی کوفتی بشیم بسه برامون

خوب دیگه من باید برم یه عالمه پرونده دارم که هیچ کدوم نگاهم نکردم

فعلا بایییییییییییییییییییییی

بوس بوس


مدرسه

سلام برهمگی

بعد از چند روز باز امدم یعنی یاد خاطرات گذشته افتادم کفتم برا شما هم تعریف کنم دور هم بخندیم

بلکه یکم دلمون باز بشه

والاااااااااااااااااااااااااااااااااااا

از بس این چند روز غصه جونی یییییی را خوردیم دلم ورم کرد

۲ سالی هست یونیم تمام شده ولی هنوز نرفته بودم مدرکمو بگیرم

دیروز بلاخره بختش باز شد رفتم دنبال کارهاش گفتن پروندت ناقص مدرک دیپلم نداری

رفتم دبیرستانم که مدرکمو بگیرم یاد خاطرات گذشته افتادم

من ومنا دبیرستان با هم بودیم تو ۱ کلاس از ۹ ماه کلا ۳ ماه مفید سر کلاس بودیم

از بس شر بودیم از کلاس بیرونمون میکردن

بگذریم بریم سر اصل مطلب

من خودم میرفتم مدرسه ولی منا سرویس داشت

برای امدن به مدرسه من از ۱ کوچه میگذشتم تو این کوچه ۱ خونه بود که بنایی میکردن

تو این خونه ۱ کارگر بود که وقتی مدرسه تعطیل میشد میامد دم در خانه ووووووووووووووووووووو

پایین تنش را برا دخترا تکان میداد(الهی کرم بهش بیوفته)

خلاصه من برا منا تعریف کردم از انجا که ما بسیار کنجکاو بودیم(پرو نبودیما ااااا اصلا)

۱ روز منا سرویس را پیچوند وبا من پیاده امد از شانس بدش یارو دم در نبود

منا بد جوری حالش گرفته شد

منم که خراب رفیق ق ق ق ق ق ق

رفتم دم در خانه و داد زدم مدرسه تعطیل شد

تا این را گفتم کارگره بدو بدو پرید دم در وشروع کرد به کارهای بد بد

راستش من از ترس پا گذاشتم به فرار

ولی منا هم از کار من هم از کار بنا نشت روی زمین وشروع کرد به خنده

حالا خنده های ی ی ی ی منا دیدنیه

خلاصه اون روز دلشو شاد کردم

حالا هر وقت از اون کوچه میگذرم و نگام به اون خانه می افته یاد خاطرش می افتم

جوانی ی کجایی که یادش بخیر (اه ه ه ه ه ه)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جــــــــــــــــونی جووووونموووووون :*

سلام نگید چرا نیستید که ما 4 تا سیخ جیــــــــگر گرفتاااااااریم !

جوونی واسه یه شکستی ساده ی رونِ پاش حسابی اذیت شد الهی بمیرم برااااش ،

الان نزدیک یه ماهه همش تو بیمارستان و اتاق عمله الهی بمیرم براااااش !

چند روز پیش که بعد از یه هفته از ICU اومد توی بخش من و عاطی و عطی رفتیم بیمارستان

که ایکاش نمیرفتیم همه بیمارستان رو گذاشتیم رو سرمون بس که خندیدیم! ( باااشه میدونم

باید ناراحت می بودیم واسه حالِ جونی ولی خب اون روز حالش خیلی بهتر بود ، البته الان باز تو

ICUهستش :( )

اره دیگه داشتم میگفتم که اینطوری ما بیمارستان بودیم یه بِلک بوی ( پسر سیاه سوخته) تو راه

رو بیمارستان دیدیم ( ما سه تا رفتیم از اتاق جونی بیرون بس که شلوغ کرده بودیم ) یهو عطی

گفت بچه ها اون سیاهه رو نیگاه منو حامله کرد با چشاااش من و عاطی هم تا نگاه انداختیم

مُردیم از خنده خب خعلی خز بود یه زنجیر گردنش انداخته بود اندازه زنجیر بوکسر ماشین !

خیلی ام سیاه سوخته بود، نگااهش هم تو چش ما بود بچه پّرررررررررو !

اهان اومدم که از خاطرات جونی بگم!

یه بار ما 4 تا خونه جونی خوابیده بودیم و اتفاقا تو اتاقی بودیم که جونی خوابیده بود خب همه جا

شلوغ بود مام رفتیم اونجا از اونجایی که تا صبح چرت گفتیم و خندیدیم جونی هی هر چند ساعت

یه بار بلند میشد یه فحشی زیر لبی میداد و باز میخوابید ، مام خودمون رو میزدیم به خواب تا خوابش

میبرد باز دوباره خنده و چرت و پرت !

یهو بلند شد رو تخت نشست با صدای بلند گفت::{ اخه چرا انقدر حرف میزنید چرا اذیت میکنید!

بخوابید! من از شما (مُتِتَفِرَمممممممممممممممممممم) } هیچی دیگه ما هم منفجر شدیم رو هوا

ار خنده و تا لامپ رو روشن کرد که باز یه چی بگه ما زیر پتو بودیم و خودمون رو به خواب زده بودیم!

اون روز هم که رفتیم بیمارستان من با جونی حرف زدم و سرش رو بوسیدم و بهش گفتم باباجون

دیگه از ما متتفر نیستی ! و اونم جمله ی معروف همیشگی اش رو گفت : { خوب برووو }

بهله یه همچیــــــــــین جونی جیگری داریم ماااا :P


پی نوشت : الهی بمیرم کاش باباجووونی ام باز بیاد خونشون و به ما بگه از ما مُـــتِتَفِره !

براش دعا کنید !


خدایا به خواب پدر من اسایش

به بیداریش عافیت

به عشقش پایداری

به مهرش تداوم

وبه عمرش برکت جاودانه عطا فرما

شکرانه اش بامن

سلام دوستای خوبم به خاطر نبودم عذر میخام گرفتاریه کاریه دیگه

دنبال یه لقمه نون حلال بودم

از اینا که بگذریم روز پدر نزدیک

پدر بزرگ ما ۴ تا هم مریض شده بیمارستان بستریه

لطفا هر کی پیغام من را میخون برا سلامتیش ۳ تا صلوات بفرست

ودعا کن هر چه زودتر خوب بشه

مرسی که مارا تنها نمیزارید

 

بوسه میزنم بر دستهای پدرم که هیچ گاه دستهایم را رها نکرد

بازگشتم!

بهــــــــــــــله سلاااااااام

من اومدم اینجا یه سری بزنم دیدم چه تار عنکبوتی بسته؛ عاطی هم میاد گاهی یکی دو تا پست میزاره

ولی خب دریغ از یه دستمال کشی به در و دیوار این وبلاگ ...

اووووف چه خااکی هم بلند میشه !

چه خبرا ؟ کیا هنوز خواننده ی ما هستن میبینم که بعضی ها دیگه نیستن( اصنش هم منظورم " به توچه "

نیست )

چقدر سرعت نت کوفتی شده ؛ خعلی مزخرفِ ...ف*ل*ت*ر*ش*ک*ن ها هم که از کار افتاده و یه

سری ملت فیسبوک نشین (مثل اینجانب) آواره شدن!

راستی از بین شماها کسی یه .ف*ل*ت*ر*ش*ک*ن خوب و بدون قطعی سراغ نداره خراب

محتاااجشم به مولا ! اصن افسردگی روحی و جسمی روانی فیزیکی شیمیایی گرفتم بس که

فیسم باز نمیشه !


کسی سراغ داشت خبر بده ;)


به خاطر چشمان غمگینت


بعضی آدم ها طعم از دست رفتن نزدیکانشان را می چشند و بعضی نه


کسانی که عزیزی ..دوستی را از دست می دهند توی دلشان حفره دارند

 

حفره ای که پر نمی شود. نمی شود. تا دنیا دنیاست پر نمی شود

مادر من همیشه می گوید: فقط مرگ است که چاره ندارد

 

ولی ..ولی ..چاره نداشتن با دل انسان جور نمی شود هرگز

آدم زیر بار بیچارگی دل تنگی عزیزش، فکر از دست دادن عزیزش، تصور به زمین افتادن عزیزش

خم و کهنه و کوچک می شود

 

همه این را می دانند. اما همه این را نمی فهمند.

 

نمی شود فهمید، چون توی چشم آدم داغ دیده نمی شود نگاه کرد

بعید است که بشود. و تا چشم های کسی را نبینی

راه پیدا نمی کنی به جاده ها و گذرها و کوچه پس کوچه های دلش

 

 

و من این را نوشتم به خاطر چشمان عسل

چشمان غمگین عسل

روحت شاد ..دوست من

خـانه تـکانی دلـت و سال نو  مبـارک

دوستان گلم سلاممممممممممممممممممممممم

خوب هستین ؟ ببخشید ما چند وقت نبودیم اخه هرچهارتامون

خیلی کار داشتیم ولی امیدوارم تو سال جدید برات یه عالمه

پست های جیگر بزاریم درست مثل خودمون

راستی پیشاپیش سال 92 مبارک باشه امیدوارم سالی پر از شادی داشته باشین


غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
 
دلت را بتکان
 
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

 
بگذار همانجا بماند
 
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
 
قاب کن و بزن به دیوار دلت
 
...

 دلت را محکم تر اگر بتکانی
 
تمام کینه هایت هم می ریزد
 
و تمام آن غم های بزرگ
 
و همه حسرت ها و آرزوهایت


 ...


حالا آرام تر، آرام تر بتکان
 
تا خاطره هایت نیفتد
 
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
 
خاطره، خاطره است
 
باید باشد، باید بماند


 ...



کافی ست؟
 
نه، هنوز دلت خاک دارد
 
یک تکان دیگر بس است
 
تکاندی؟
 
دلت را ببین
 
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

 
حالا این دل جای "او"ست
 
دعوتش کن
 
این دل مال "او"ست...
 
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل
 
یک دل و یک قاب تجربه
 
یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"


 

 عید نوروز مبارک

 
 
 
خـانه تـکانی دلـت و سال نو  مبـارک

 

روز عشاق: ولنتاین یا سپندارمذگان؟!!



۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) را به عشقمان تبریک بگوییم یا ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) را؟

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که
روز عشق فرنگی (ولنتاین)
و
روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) 
به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند





چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و … در کشورمان باب شده است . اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند.

ولنتاین چیست؟
در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق.

اما متاسفانه و با کمال تعجب، ایرانیان ِ امروز،
با بیش از چهارهزارو پانصد سال تمدن،
برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه ی تمدن و فخر می دانند!

همه اسم "ولنتاین" را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند،
ولی تا به حال اسم "سپندارمذگان" به گوششان هم نخورده است .

"سپندارمذگان" چیست؟


در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است.
این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی.
زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.



در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.
به‌عنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»،
روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است،
روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است،
روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است
و
روز پنجم «سپندارمذ» بوده است.

ادامه نوشته

قیمت یک روز زندگی چند؟



قیــمت یه روز زنــدگی چنـده؟



راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم

شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟



یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟



ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن!

ادامه نوشته

 بدون شرح

فقط بخندین اینا مغزه های مملکت ما هستن

 
cid:004001cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
 cid:004101cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004201cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004301cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004401cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004501cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004601cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004701cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004801cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004901cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
cid:004b01cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
 
cid:004d01cbd758$74b9d220$1500a8c0@leilaee
 
 
 

گردهمایی مربعی 4 تا سیخ جیگر

سلاممممممم به روی ماه تک تکتون که همیشه همراه 4 تا سیخ جیگر هستید ، همتون مشتری های جیگر جیگرکی  مایید جیگرتون رو برخوووورم خام خام


جای همتون خاااااااالی دو شنبه ایی از قضاااا اینجاانب از خودم 4 تا اس ام اس در وکردم

به اون ذلیل مرده هااا به این مضمون :  ای نکبتاای تاپاله ی عوضی بوووووق چرا نمیایید من

ببینمتون جیگرتون رو بخوووورم من (ببخشید دیگه محبتم که قلمبه بشه کس و ناکــــــــس

نمیشناسم هی میاااااد )  هیچی دیگه خلاصه از قضاااااا همگی اوکی دادن که یه قرار بزار

بریم ددر دودور ...منم گفتم ساعت 4 فلان جاااااااا


هیچی دیگه رفتیم کاف شاپ فلان جاااا حالا فک کن من بودم با سه فقره آدم گشنه که از

سر کار اومده بودن سر قرار نخسوزن فری فراموشکار  که البته اینجا شده بود فری شکموووو

هیچی دیگه جای همگی خااالی 4 تا ساندویچ چیپس و پنیر زدیم با مقدار فراوانی سس که

البته عاطی جوونم رژیم داشت ولی به حلقش کردیم دیگه بعدشم نزدیک یه شهر بازی بودیم

که ترابولینگ ( اسمش رو مسئول فروش بلیط گفت به خدا درست و غلطش پای خودش )

داشت ما هم که ذوق زده رفتیم روش بپر بپر ترابولینگ که میدونید چیه ؟ از این تشک فنری

هااا که روش میپری سه متر میره بالا خعــــــــلی هیجان انگیز بود انقدددددددددده جیگر کیف

شدیم 

اخرشم که دیگه شب شد بود ما هم اومدیم بریم خونمون ...ماشین گیرمون نیووووومد هیچ

کدومم ماشین نداشتیم که کشیدیم به جاااده عطی از چپ رفت من و فری و عاطی که نزدیک

هم هستیم از راست ...تا اخر مقصد هم هی ملت رو اسکل کردیم ...تو یه کوچه خلوت هم دو

تا مرغ عشق عاشق دیدیم ( دوست دختر و دوست پسر خودمون ) جیک تو جیک بودن ولی از

فاصله 2 متری عاطی ام بلند گفت خوب برو نزدیک تر نمیخوردت که ....آخی طفلی سرخ شد

مث لبووووو



خلاصه روز خوبی بود .....


حوصله شکلک گذاشتن ام نداشتم ......خودتون شکلکاااش رو در بیاااارین :D

سرنوشت كارتونهايي كه می ديديم چي شد؟



 


آقای سکسکه عمل کرده، می‌ره سر کار و میاد و زندگی‌شو می‌کنه!


الفی دیگه از هیچی نمی‌‌ترسه!


آلیس شوهر کرده، دو تا بچه داره و یه زندگی حقیر توی یه آپارتمان 50 متری ساده.


آن‌شرلی آرایش‌گر معروفی شده و توی جردن و چند تا محله‌ی بالای شهر شعبه زده و حسابی جیب مردم رو خالی می‌کنه به اسم گریم و رنگ موهای عالی …


ای‌کیوسان کراکی شده و مخش تعطیل تعطیله!

ادامه نوشته

لاک با رنگ دلخواهتون درست کنید ....


یه آموزش جالب و خوووووب ....

چون خودم خیلی اهل لاک بازی و اینااام برام جالبه شاید واسه شماهم جالب باشه

آقایووون هم برن دم درب جیگرکی سوت بزنن بحث خااانوووماااااااانه اس....


مواد لازم برای درست کردن لاک ناخن در خانه :
دو شیشه براق کننده ناخن
مقداری اکلیل
یک رنگ سایه چشم به دلخواه

می خواهیم به شما درست کردن دو نوع لاک ساده و اکلیلی را آموزش دهیم. 
1 - شیشه های براق کننده را کنار بگذارید.
2 - با کاغذ یک قیف کوچک درست کنید طوری که دهانه آن اندازه دهانه شیشه براق کننده باشد.

3 - سایه چشم به رنگ دلخواهتان را بردارید و آن را بشکنید و کاملا خرد و پودری کنید. میتوانید از سایه های شکسته استفاده کنید. سایه باید کاملا ریز شود.


4 - قیف را روی دهانه شیشه برق ناخن بگذارید و سایه های پودری شده را توی قیف بریزید و اضافی آن که در قیف گیر کرده را با خلال دندان رد کنید. 



5 - وقتی وارد شیشه برق ناخن شد آن را حدودا یک دقیقه به خوبی تکان دهید. مشاهده می کنید که رنگ سایه کاملا در شیشه برق ناخن پخش شده است.

همین کار را با اکلیل انجام دهید و توسط قیف اکلیلها را وارد شیشه برق ناخن کنید و خوب تکان دهید. می توانید یک لایه از لاک و پس از خشک شدن آن یک لایه اکلیل روی ناخنهایتان بزنید.


توجه کنید که هر بار قبل از استفاده باید شیشه را خوب تکان دهید تا اگر مواد ته نشین شده اند حل شوند. امیدوارم از این آموزش لذت برده باشید.


گردآوری : گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
منبع : jazzab.ir

چی میشه که دختر پسرا مجرد میمونن



 چه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگر نمی خواهید مجرد بمانید

این خصوصیات را در اسرع وقت از خودتان از بین ببرید. هیچ کس دوست ندارد با چنین

آدم هایی ازدواج کند.

تا به حال فکر کرده اید چرا بعضی افراد این همه طرفدار دارند ومحبوب همه هستند

اما بعضی دیگر ... انگار کسی دوست ندارد حتی نزدیکشان بشود؟ خب، دسته اول

مهره مار ندارند – شما که به این جور خرافات اعتقاد ندارید؟! – بلکه خصوصیاتی دارند

که باعث محبوبیتشان می شود، یا بهتر بگوییم فاقد خصوصیاتی هستند که آدم ها را از آنها براند.



برید ادامه مطلب و بخونید که چی باعث میشه دخترا/ پسرا مجرد بمونن  خدایی

براتون مطلب پیدا کردم باقلواااااا با لبات بازی میکنه به قول یه نفر

 


ادامه نوشته

   یادی از خاطرات شیرین کودکی...

 یعنی من اینا رو دیدم گریه ام در امد

هر کی از اینا خاطره داره بگه

S A L I  J O O N -01

در عین سادگی جذابیت فوق العاده ای داشت !

کلی گشتم بازیش رو دانلود کردم دوباره

یه رمز داره که توی قسمت نام میزنی همه ماشین هاش فعال میشه !

S A L I  J O O N -02

 

ساعت کامپیوتری دارای ماشین حساب !

S A L I  J O O N -03

حالا بقیه اش برو ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

دسته رفتن در روز عاشورا

سلام بچه ها خوبین

عزاداریتون قبول باشه خواهران و برادران جیگر 

 بچه ها یادتون براتون خاطره دسته رفتن تعریف کردم اون دو سه ماه پیش حالا میخوام

دسته امسال بگم که چکارا کردیم

روز عاشورا ساعت ۳ بود چهار تا جیگر اومدیم بیرون که به حساب خودمون بریم دسته بعدشم

شام غریبان اومدیم کلی شمع خریدیم با کلی خوراکی ریختیم تو ماشین راه افتادیم

از اونجا هم که هوا کلی سرد بود و بارون میومد اصلا حال و حوصله پیاده شدن از ماشینو نداشتیم

بنابراین تصمیم گرفتیم داخل ماشین دسته رو نگاه کنیم عزاداری کنیم

از اونجا که کرم درون ما بسیار شیطون و فعال هستش اون روزم اروم نگرفتو شروع کرد به ریختن خودش

خلاصه هرچی پسر کرمو هم بود به جایی دسته به طرف ماشین ما سرازیر شدن

یه سه چهارتا از این پیر زنا هم که کنار ماشین بود شروع کردن به قربون صدقه رفتن ما جون خودشون

اصلا هرچی گفتن خودشون والا به غران اصلا ولشون کن اونا رو

ماهم که دیدیم هوا پس ماشین روشن کردیم که راه بیوفتیم از انجا که در حال خندیدن بودیم

اصلا حواسم نبود که یه بچه روی ماشین نشسته منم تا پامو گذاشتم روی گاز دیدم صدای جیغ یه

زن با صدای گریه بچه بلند شد منم که فکر کردم کسیو زیر کردم از ترس سکته کردم

ولی دیدم منا سری از ماشین پیاد شود بچه رو از روی صندوق عقب بغل کرد خدا رو شکر

چیزی نشده بود چون سرعتم بسیار پایین بود  بچه رو دادیم به مامانشو معذرت خواهی کردیم

راه افتادیم و تصمیم گرفتیم یه اون شب ادم باشیم کار بد بد نکنیم  اون شب تقریبا میشه گفت

ادم بودیم ولی خوب بدون شیطنت که نمیشه ولی سعی کردیم یکم کمتر جیگر بازی در بیاریم

خوب اینم از ماجرای دسته رفتن امسال ما چهارتا جیگر

ولی خدایش شام غریبان با حالی بود خیلی حال داد همی شمعامون روشن کردیم کلیم دعا کردیم

تازه اشم برای شما هم دعا کردیم

 

مرغ

سلام بر همه ی بروبچ جیگر که وبلاگ مارا مطالعه میفرمایند

ویک سلام مخصوص به ۳ تا جیگر خودم

باعرض معذرت اینجانب عطیه خانم خانوما بعد از کلی غیبت

حضور یافتم

حالا فضولی نباشه که چرا غیبت داشتم

چیه فکر کردید شوورررررررررر کردم

حالا شایدم کرده باشم

خلاصه کنجکاوی را بیخیال بشید تا براتون ۱ خاطره بتعریفم

حالا که ماه محرم شده یاد ۱ خاطره افتادم

ماه محرم که میشه شبا ما ۴ تا به همراه خانواده میریم مسجد

مثلا عزاداری ولی بجای گریه کلی میخندیم وبدتر گناه میکنیم بجای ثواب

از انجا که تخصص خاصی در مسخره کردن ادما واسم گذاشتن روی انها داریم

یه زن هر سال میاد روضه واز شانس بدش روبه روی ما میشینه همیشه

یه روز که نشسته بود و عاطی وفری ومنا مثلا ژست روضه به خودشون گرفته و ناراحت بودن

۱دفعه بهشون گفتم بچها این زنه را نگاه کنید

شبیه مرغ نوک داره یه دفعه همه با هم زدیم با صدای بلند زیر خنده

ا زانجا که وقتی فری بخنده خیلی تابلو هست ما چادر کشیدیم رو

صورتش

مردمم فکر میکردن از شدت گریه حالش بهم خورده وبراش اب میاوردن

بیچارها خبر نداشتن زیر چادر از خنده از حال رفته

خلاصه بازم محرم رسید بازم میریم مسجد

بازم مرغ را میبینیم وبجای همه ی شما دوستان خوبم میخندیم

عاششششششششششقتونم

مخلص شما عطیه

 

 

 

التماس دعا

این شبا رفتید ..مسجد و هیئت و روضه ....واسه جونی جون ما هم دعا کنید ....مریض شده 


خدا به حق همین شب های عزیز همه مریض ها رو شفا بده .....خدا جونی جون مون واسمون حفظ کن

پسره ترشیده :D

توجه شما را به قطعه ایی شعر با مضمون یک پسر ترشیده جلب مینووومااااااااااااااایم

36_1_13.gif



   پسری با پدرش در رختخواب
    درد ودل می کرد با چشمی پر آب

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست

     گو چه خاکی را بریزم توی سر
    روی دستت باد کردم ای پدر

     سن من از 26 افزون شده
    دل میان سینه غرق خون شده

    هیچکس لیلای این مجنون نشد
    همسری از بهر من مفتون نشد

    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته

    پدرش چون حرف هایش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت

    پسرم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود

    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه دختر یکی را تور کن

    گفت آن دم :پدر محبوب من
    ای رفیق مهربان و خوب من

    گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها

    در خیابان یا میان کوچه ها
    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

    کی نگاهی می کنم بر دختران
    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

    با سه تا شان رفته بودیم سینما
    بگذریم از ما بقیه ماجرا

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید

    آزیتای حاج قلی اصغر شله
    یک زمانی عاشقش گشتم بله

    بعد اوهم یار من آن یاس بود
    دختری زیبا و پر احساس بود

    بعد از این احساسی پر ادعا
    شد رفیق من کمی هم المیرا

    بعد او هم عاشق مینا شدم
    بعد مینا عاشق تینا شدم

    بعد تینا عاشق سارا شدم
    بعد سارا عاشق لعیا شدم

    پدرش آمد میان حرف او
    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

    گرچه من هم در زمان بی زنی
    روز و شب بودم به فکر یک زنی

    لیک جز آنکه بداری مادری
    دل نمی دادم به هر جور دختری

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
    واقعا ً که پوز بابا را زدی

36_11_6.gif


درد دل

سلام دوستان گل من خوبین

چه خبرا چکارا میکنین خیلی دلم براتون تنگیده بود جیگرا

 چند وقته به ما چهارتا جیگر خیلی خوش میگذره چون مامیامون رفتن یه مسافرت زنونه

و ما چهارتا جیگر با هم هستیم در حال سوزاندن اتیش زبانکده محصلالبته یه چیزی بگم بچه که بودیم بیشتر بهمون

خوش میگذشت اخه صبح تا شب بیکار بودیم به تمام شیطنت هامون میرسیدیم ولی حالا وقت

کم میاریم اخه چهارتایمون ساعت ۷ صبح میریم سر کار تا ۳ بعدازظهر تا بیایم خونه یه کم استراحت

کنیم شب شده ما هم به یه دور زدن تو خیابون اسکل کردن ادمای اسکل پسنده میکنیم

انقده دلم تنگ شده برای شیطنت های بچه گیمون کاش هیچ موقع بزرگ نمیشدیم والا به غران

شب تا صبح ما حرف میزدیم میخندیدیم ولی حالا بیشتر از دو  و سه نمیتوانیم بیدار بمونیم

ای روزگار یو هو دلم گرفت بی خیال ولش کن ولی رو هم رفته این یک هفته که مامیایی گلمون نیستن

یه جورای ترکوندیم

فعلا بای تا بیام ماجرای این یه هفته رو بگم

تفلدم مباااااااااااااااااایک

عرض خااااااااااااااصی نیست فقط خواستم بگم تولد بنده اس 

کادو هاتون رو میتونید به آدرس پستی مااااا ارسال کنید فخط گفته باااااشم ،

هدیه های غیر قابل قبوووول باز پست فرستاده میشوووووووووود


بیایید اینم کیک بعدا نگید بهتون کیک ندادم



حالا همه با هم یک صدااااااااااااا :

منا ای دختر زیباااااااااااااااا فرشته ی رووووویاااااااااااااا تولدت مباااارک

خاااااااااااانوم تولدت مباااااااااااارک

جیگر تولدت مباااااااااااااااارک

آخ جون تولدم مباااااااااااارک

امشب تولدمه مبااااااااااااااااارک

جاتون خالیه تولدممممممممم مباااااااااارک

بقیه اش رو با ریتم برید ریتمش نیوفته ......


من برم به زوووووووووور هدیه ام رو از اون سه تا بگیرم فکر کردن من به اس ام اس تبریک قانع میشم




خاله فرزانه شدم :D

سلاااااااااااام 

اووووووووووووووف اینجااااا رو نیگاه، چه خبره؟؟؟ چه قالب صولتی ....چه عسکامو خوشگل شده

مناااااا باز افشاگری کردی نمیگی عکسامون رو میزاری خدایی نکرده خواستگار برامون پیدا میشه :D

من که خودت میدونی قصد ازدباج ندارم میخواااام تا گووووور دانش بجووووورم :))

تازشم شووورم باید قتـــِّش بلند باووووشه ، تازه بووووور هم باشه ..یکی یه دونه باااااوشه

ولی خوااااهر داشته باشه نه که خودم خوااااهر ندارم دلم خوااااار شوووور میخواد

دیگه اینکه مامانش هم خوشگل باشه ماااادر شووور زشت دوست ندارم بچه مون یهو شبیه اش

میشه اونوقت زشت میشه بچه ام ....


همین دیگه ولـــــــــــــــــــی من قصد ازدباج ندااااارماااا گفته باشم :D



اَه اسم شووور اومد از مرحله پرت شدم ، میخواستم بگم که اینجااانب از آنجاایی که یه روانی

هستم که رشته روانشناسی خوانده بیدم و خیلی هم روانپریش و اینا هستممممم مربی مهد

کودک شدم ،

آخــــــــــــــــی نمیدونید چقدر خوبه انقده حااااال میده تازه همه شونم پسرن ..........منم که

عااااااااااااشق پسر بچه هااا خیلی باحالن به منم میگن خاله فرزانه ..کم ماجراااا داشتم حالا

ماجراااا های مهد هم هست حالا بعدا" میااااام بیشتر براتون تعریف میکنم  نه که الان خوابم میاد

...فردا هم ساعت 9 باید سر کلاس باشم 


دیدم منا جوون جوووونم نالاحته اومدم یه خودی نشون بدم و بررررررررررررررم :P


منا عصبانی  :@

انقده بدم ماید این عطیه و این فری کصاااافط نمیاد آپ کنن حرص منو در میااااااااااااااارن


شیطونه میگه یه دست کتک مفصل با عاطفه بهشون بزنیم یه ذره دلمون خنک بشه


دستم بهشون برسه چشاشون رو از کاسه در میاااااااارم

آش پزون

سلام دوستای گل مُلی خودم ، فصل پاییز و وقت بافتنی بافتن یه عمری حسرتم

به دلم موند یه دونه حداقل یه دونه بتونم ببافم آخرشم نتونستم  

خوب جونم واستون بگه کــــــــــــــــــه : 

ما هر سال یه نذر خانوادگی داریم که قدمت چندین ساله داره ..چندین ساله؟؟آهان

مامانم گفت 200 ساله یعنی از نسل بابا بزرگ مامان جون خدا بیامرزم  روحش شاد این شکلی

بوده فک کنم تقریبا که میریم توی یکی از امامزاده های شهرمون آش میپزیم با مراسم

خاص و فردا صبحش بین اهالی اون روستا پخش میکینم

خلاصه اینکه پیارسال پاییز مامانجونم فوت کرده بود  پارسال هم برادر مامانبزرگم

فوت کرده بود  یعنی دایی مامانم (یه صلوات بفرستید روحشون شاد بشه تا بقیه اش رو بگم ...)


فرستادید؟؟؟دستتون درد نکنه خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه ایشالا این شکلی وسط بهشت باشن


خوب خلاصه اینکه امسال بعد از دوسال رفتیم امامزاده جعفر جال همگی خااااااااالی

یه باغ بزرگ داره یه حوض داره که قبلنا که بچه بودیم تابستون میرفتیم اونجا عشق این بودیم

که 4 تا سیخ جیگر لخت بشیم بپریم تو آب  made by Laieولی با تنبیه دشنامی و بدنی والدین

مواجه میشدیم ، امسال هم شب رفتیم دورش نشستیم آش بود ،هیزم بود، آتیش بود

هوا سررررررد،  خلاصه اینکه دور همی بودیم     تازه قلیون بود هی آش

هم زدیم  ..هی حاجت طلیبیدیم هی قلیون کشیدیم (شکلک قلیونی پیدا نکردم

سیگار برگ هم خوبه ) تازه خیلی هم خوش گذشت .

اصل مطلبم یاد رفت که چی میخواستم بگم   فعلا همین قضیه رفتن به امامزاده جعفر

رو مطلب اصلی در نظر بگیرید تا بقیه اش یادم بیاد 


راستی اینم بگم که الان دارم میرم خونه جووونی امشب همگی اونجاااااییم جای شما بسیاااار

خالی خواهد بود در بین ما 4 سیخ جیگر


قالب رو هم عوض کردم یه ذرهتنوع بشه برید حال کنید ....ولی از رنگ صورتی متنفرمممم

شایدم عوضش کردم فعلا باشه تا ببینم چی میشه نظر شما چیه؟؟؟

کامنت خصوصی

سلام چطور مطورید ..؟؟


داشتم نظرات رو میخوندم بعد یکی پایم خصوصی گذاشته بود گفتم اگر جوابش رو ندم میترکمممممم

یکی از دوستان به نام " به توچه " اومده کامنت خصوصی گذاشته با این مضمون 

همینجا خدمتشون عرض کنم که جیگر ...ما با همین قافه هاااامون مطالب رو آپ میکنیم


اکشال نداره ، اینطوری یه وقت مطالب ما رو بخونی ؟؟


Dollar...!!! >>>Funny<<<

دقت کردید کلاً چه مملکت جالبی داریم؟هر چیزی که به یه زمانی جوک بوده بعداً به حقیقت می پیونده.مثلاً همین یکی دو ماه پیش بود که به شوخی به هم می گفتیم دلار قراره بشه سه هزار تومان.به میمنت و مبارکی و به حول و قوه مسئولین! همین امروز فرداست که دلار بشه سه هزار تومن.

ماشالله هزار ماشالله همینجور لحظه ای و ثانیه به ثانیه قیمت عوض میشه...خود ما چند روز پیش رفتیم دلار بخریم به فروشنده گفتیم قمیت دلار الان چنده؟فروشنده محترم هم گفت الان ؟یا الان؟!؟!

یا همین هفته پیش به شوخی به هم می گفتیم باید دو سه روز نریم تو گوگل تا این گوگلیا آدم شن و اون فیلمه روحذف کنند.والا خودمونم فکرنمی کردیم که مسئولین اینقدر جدی بگیرن.

به قول معروف جوک واسه شما جوکه واسه ما خاطره ست!

 

اینجانب دکتور پرفصور عاطفه جیگر به عنوان یکی از مهمترین اعضای باحال خانوادمون تصمیم گرفتم آستین بالا بزنم و به کمر همت گره اش بزنم و یه سری راهکار ارائه بدم که قیمت دلار پایین بیاد.همه راهکارها قبلاً تست شده و جواب هم داده :

 

1-از مسئولین ذیربط و بی ربط خواهش می کنیم دیگه هیچ گونه تلاشی در جهت پایین آوردن قیمت دلار انجام ندهند.هر کاری تا الان کردید بسه.این جوری قیمت دلار پایین نمیاد اما حداقل بالا هم نمیره!

 

2- تجربه نشون داده هر وقت رادیو و تلویزیون اینا چیزی رو از مردم بخواد ، مردم بر عکسش عمل می کنند.به همین دلیل توصیه میشه تلویزیون 24 ساعته مردم رو تشویق به خرید دلار کنه.به جان خودم دیگه هیچ کس نمیخره!

 

3-مسئولین قیمت چیزهای دیگه رو حسابی بالا ببرند تا دیگه پولی دست مردم نمونه که برن دلار بخرن. البته خوشبختانه این کار الان داره به نحو احسن انجام میشه!

 

4-از اونجایی که امریکای بی تربیت ما رو تحریم کرد و قیمت دلار یهو بالا رفت پس ما هم بیایم اون کثافتا رو تحریم کنیم تا قیمت بیاد پایین.تازه ما یه سری کشور های دوست و برادر قدرتمند مثل کومور و سوازیلند و بروبچ قبیله گوتا گوتا و اینا داریم که میتونن کمکمون کنند.درضمن طبق خبر واحد مرکزی همین امروز فرداست که امریکا و اروپا نابود شن .کافیه ما تحرمیشون بکنیم تا کمرشون بشکنه!

 

5-ملت ما به مرگ و زندگی اهمیت زیادی میده.مثلاً طرف حاضره ساعت 3 نصفه شب  از خواب پاشه و بره اون سر شهر و اونجا هم دو ساعت وسط میدون سرپا وایسه تا واسه تماشای مراسم اعدام یه جای خوب گیرش بیاد.خوب مسئولین هم این برنامه ها رو بیشتر کنن تا ملت سرگرم شن و دیگه نرن دلار بخرند.

 

6-از استراتژی مرغی استفاده شود.یعنی اینکه یه دفعه قیمت دلار رو 4 برابر کنند . بعد که مردم صداشون دراومد بگن خوب باشه تلاش می کنیم که کم بشه.بعد هم کلی سر مردم منت بزارن  قیمت رو برسونن به ده هزار تومن.همه سر و صدا ها می خوابه و کسی هم دیگه اعتراضی نمیکنه که بابا ده هزار تومن هم زیاده.

 

7-یه راه دیگه هم هست و اون اینکه مسئولین به همین شیوه ادامه بدن و قیمت دلار به مرور بالا بره فقط مسئولین عزیز لطف کنن و به جاش از اعتقادشون نسبت به عمه بکاهند!!!